بسمه تعالی
شهریورماه 1396: غار بورنیک، تنگه دریوکی لزور، غار گل زرد
سنگ هایی را که پله ای شدند برای بالا رفتنت، هرگز کنار مگذار
نوشته شده توسط "داود سالم"
با فراخوانی که به کلیه دوستان همکار قدیم (شرکت پویا فن آوران کوثر، شرکت داده کاوان اندیشه برتر و ...) و همکاران جدید (شرکت توسعه گران نوین اندیش امیران که از اول سال در آن مشغول به کار بودم) در خصوص برنامه امسال اعلام شد، برنامه خیلی از دوستان جور نشد تا در برنامه شرکت کنند.
نهایتا طبق برنامه ریزی قرار شد دو ماشینه و به استعداد 10 نفر در ساعت 5 صبح راه بیافتیم. ولی چون شب قبل اکثر شرکت کنندگان که حضورشان را قطعی کرده بودند (حتی جیره و ... نیز برایشان خریداری شده بود) اطلاع دادند که نمی آیند، لذا قصد کنسل کردن برنامه را داشتیم ولی دوستان گلگشتی مان (متمایل به برگزاری برنامه یک روزه) اصرار داشتند که برنامه پیش بینی شده برای روز اول را داشته باشیم و شب مانی و روز دوم برنامه را حذف کنیم.
پنج شنبه 96/06/02
به هر تقدیر خودم هم ساعت 2 بامداد از سفر برگشتم و رسیدم خانه و یک ساعتی طول کشید تا وسایل را جمع و جور کنم. دو ساعتی خوابیدم و ساعت 5 صبح بیدار شدم و با دوستان آخرین هماهنگی ها را انجام دادیم.
ساعت 6:30 سجودی با ماشینش آمد و دنبال آقا فرهاد هم رفتیم (اگرچه از شانس، موبایل آقا فرهاد هم زنگ نمی خورد و آدرس دقیق خانه شان را هم نمی دانستیم، لذا به سمت خانه شان راه افتادیم و دیدیم در ایستگاه اتوبوس نزدیک خانه شان منتظر ماست). قرار شد علی توحیدی هم با ماشین خودش با ما هم مسیر شود. اگرچه تعدادمان کم بود ولی از هر نسل و دهه یک نفر در بین مان بود و اتفاقا همه مان عینکی:
1.فرهاد میرزاقلی (دهه 40)
2.داود سالم (دهه 50)
3.علیرضا سجودی (دهه 60)
4.علی توحیدی (دهه 70)
بعد از امین آباد و عبور از پیچ و خم های دلیچای، 15 کیلومتر مانده به فیروزکوه در ساعت 8:45 با دیدن تابلوی هرانده، وارد جاده روستا شدیم. کمی جلوتر به دو راهی رسیدیم که راه سمت راست را رفتیم ولی بعدا متوجه شدیم که راه سمت چپ (امام رضا) نیز به میدان اصلی روستای هرانده (ارتفاع 1800 متر) منتهی می شود. (کل مسیر از لب جاده حدود 1 کیلومتر بیشتر نبود)
در روبروی مسجد روستا، سرویس بهداشتی قابل استفاده برای عموم مردم وجود دارد. پس از دستشویی، وسایل ضروری (صبحانه، بطری آب و ...) را برداشتیم و راهی دیدن غار شدیم.
در بین راه درختان متنوع میوه (سیب، زرشک، گردو، سنجد و ...) وجود داشت که از میوه های زمین ریخته نیز تناول کردیم.
پشه هایی نیز به وفور در هوا در حال پرواز و تردد بودند که از ترس ورود به دهان، صحبت کردن ما را نیز تحت الشعاع قرار داده بود.
ساعت 10:30 صبح از مسیر اصلی، راهی منشعب می شد و به بالا می رفت. دو نفر نیز دنبال غار بودند و از ما سوال کردند که راه این است و گفتیم نمی دانیم و آنها راه فرعی را رفتند و ما تصمیم استراتژیک گرفتیم که صبحانه را صرف کنیم تا وضعیت مشخص تر شود. کنار رودخانه بساط صبحانه (خامه و عسل، پنیر و گردو) را مهیا کردیم و بدون راه انداختن آتش و بساط چای، صبحانه را با گردوهای تازه ای که از زمین جمع کرده بودیم، خوردیم.
در حین صبحانه، آن 2 نفر را دیدیم که دارند برمی گردند و گفتند خروجی راه غار را رد کرده ایم و باید 10 دقیقه ای برگردیم و راه غار از کنار دشت قبلی منشعب می شده است.
بعد صرف صبحانه، ساعت 11 برگشتیم و به جایی رسیدیم که کنار رودخانه کمی وسیع می شد و کلبه و آفتابگردان ها و بوته های خیار نیز مشهود بود.
وارد مسیر پاکوب که در سینه کش کوه ارتفاع می گرفت شدیم. در ابتدای مسیر پاکوب نیز سنگ بزرگی در راه وجود دارد.
2 نفر مذکور نیز کمی جلوتر از ما و در حال عبور از دره بودند و ما هم دنبال آنها رفتیم (اگرچه متوجه شدیم راه را اشتباه آمده ایم و باید راه مالرو را بالا می رفتیم. حتی روی کوه روبرو رفتم و از نزدیکی های غار کسی صدایم زد که مسیر آن طرفی است). در همان ابتدای مسیر، درختچه هایی در حدود 300 متری بالای کوه دیده می شود که محل ورودی غار بورنیک می باشد. از روستا دیگر چشمه ای وجود ندارد و در این مسیر 5-6 کیلومتری باید آب خوردن همراه داشته باشید، اگرچه رودخانه پرآب تا راه فرعی غار ادامه دارد. کلا حدود 1 لیتری آب داشتیم که در خوردن آن صرفه جویی می کردیم. در نزدیکی های غار نیز 2 نفر دیگر را دیدیم که بسیار عطشان بودند، بطری نصفه آب را دادیم بهشان تا جرعه ای نیز آنها بنوشند. ساعت 12 به دهانه غار بورنیک در ارتفاع 1995 متری رسیدیم و تازه مسیر مالروی اصلی را دیدیم.
خنکی غار نوازش بخش بود. افرادی بودند که تا آنجا آمده بودند ولی چون چراغ قوه مناسب نداشتند، وارد غار نشدند. پله های سیمانی غار را پایین می رفتیم.
حدود 150 پله 30 سانتیمتری و با شیب زیاد بود. زمین تماما مرطوب و لغزنده بود و باید مواظب می بودیم تا لیز نخوریم.
50 متر دیگر نیز در لابلای تخته سنگ ها پایین رفتیم و دیگر ادامه مسیر بدون تجهیزات خاص امکان پذیر نبود (در اینترنت خوانده بودم که طول غار 3473 متر و چهارمین غار طولانی ایران می باشد). مسیر اصلی مشخص است، با این وجود نخ های زردرنگ شیرینی نیز تا اعماق غار کشیده شده است.
سر اینکه چند متر پایین آمده ایم بحث شد و آقا فرهاد می گفت 1500 متر بنویس!، به ایشان گفتم بعدا نوادگانتان این گزارش را می خوانند و می گویند تا جایی که پدربزرگمان رفته است ما نیز باید برویم! ...
ساعت 12:30 تصمیم به بازگشت گرفتیم و حدود 20 متر مانده به پله ها، در فاصله 2 متری از سمت راست مسیر (هنگام پایین رفتن، سمت چپ مسیر)، تخته سنگی توجهم را جلب کرد. نزدیک رفتم و دیدم قطراتی که از سقف غار بر روی تخته سنگ می چکد، حوضچه آب کوچکی (تقریبا 20 سانتیمتر در 15 سانتیمتر و به عمق 10 سانتیمتر) را ایجاد کرده است. یاد داستان سکاکی افتادم که کتابش را در کودکی خوانده بودم.
از آب کمی نوشیدم، در این بی آبی مان، بسیار دلچسب بود. بقیه دوستان نیز از آب گوارا نوشیدند.
تصمیم گرفتیم در اقدامی خداپسندانه و جهت خیر اموات (اتفاقا شب جمعه هم بود) با امکانات موجود به نحوی این حوضچه آب را نشانه گذاری کنیم. نخ شیرینی را از داخل دو بطری آب عبور دادیم و دور تخته سنگ (همچون گردنبند) آویزان کردیم. نیم ساعتی معطل شدیم ولی ارزش اش را داشت.
ساعت 13:15 دهانه غار بودیم و از مسیر پاکوب اصلی برگشتیم.
ساعت 13:45 کنار رودخانه رسیدیم و به سمت روستا راه افتادیم. در محلی، دوستان توقف کردند و پایی به آب زدیم. اجزای بدن جداشده خرچنگی بر روی زمین پخش بود، آنها را به هم چسباندیم و پس از تکمیل کارددستی، راه افتادیم.
14:45 به روستا رسیدیم. از مغازه روستا، دلستر و آب معدنی خریدیم. صاحب مغازه اعتقاد داشت که انتهای غارهای بورنیک و رودافشان به هم دیگر متصل می شود! برای اقامه نماز وارد مسجد شدیم. پس از نماز تصمیم گرفتیم ناهار را هم در همان مسجد بخوریم. (می خواستیم طبق برنامه، ناهار برویم لزور ولی چون علی توحیدی قصد بازگشت به تهران را داشت لذا تصمیم گرفتیم، ناهار را بخوریم). فقط آقا فرهاد غذای خانگی (کتلت) آورده بود و بقیه مان خورشت قیمه و قرمه هانی را با نان خوردیم.
ساعت 16:15 با علی توحیدی خداحافظی کردیم و ما راهی لزور شدیم. بعد از ورود به جاده اصلی و عبور از 2 پمپ بنزین، از دوربرگردان ارجمند دور زدیم و ساعت 16:20 وارد جاده ارجمند شدیم. تا ارجمند 25 کیلومتر راه بود.
16:35 سله بن بودیم و 16:45 وشتان و سپس ارجمند. در انتهای روستای ارجمند، وارد جاده لزور شدیم. ساعت 17:10 لزور رسیدیم و اول رفتیم امامزاده معصوم (ثبت ملی شده است) و فاتحه ای خواندیم و بعد با ماشین به سمت امامزاده خوشنام رفتیم.
ساعت 17:45 ماشین را در نزدیکی امامزاده خوشنام پارک کردیم (البته امامزاده و آبشار نزدیک آن را ندیدیم) و از کنار رودخانه فرح رود، پیاده روی به سمت تنگه دریوکی را آغاز کردیم. ساعت 18:30 ورودی تنگه رسیدیم که جاده لاسک (لاسنگ) نیز به آنجا منتهی می شد. سد کوچکی نیز در این محل ساخته شده است. از آن جایی که دیدیم به تاریکی هوا می خوریم لذا ساعت 18:40 کنار آبشاری، هندوانه خوردیم و تصمیم به برگشت گرفتیم. ساعت 19:30 به ماشین رسیدیم و به سمت تهران راه افتادیم. ساعت 11 علی سجودی ما را نازی آباد رساند.
3 هفته بعد
به علت عدم حضور دوستان اصلی مان در برنامه فوق، تصمیم گرفتیم برنامه دیگری را نیز برنامه ریزی کنیم. با دوستان اصلی زمان و مکان برنامه را قطعی کردیم: غار گل زرد – تنگه دریوکی لزور در پنج شنبه و جمعه 23 و 24 شهریورماه.
تقریبا 6-7 نفری حضورشان را در این برنامه قطعی کرده بودند ولی بازهم چند روز مانده به برنامه اکثرشان نتوانستند حضور پیدا کنند و تصمیم بر لغو برنامه گرفته شد. چهارشنبه شب تصمیم گرفته شد با خانواده برویم لذا تصمیم گرفتم گزارش برنامه را جهت بهره مندی دیگران ثبت کنم.
پنج شنبه 96/06/23
ساعت 6 صبح به سمت جاده هراز راه افتادیم. ساعت 7:15 امامزاده هاشم توقفی داشتیم. بعد از امامزاده هاشم و به محض اتمام بهمن گيرهاي گردنه امامزاده هاشم و ساعت 7:30 دقیقا روبروی راهدارخانه منظريه، جاده آسفالتی در سمت چپ جاده منشعب می شود که باید آن را ادامه داد. البته خروج از جاده هراز و رد شدن از جاده رفت و برگشت آن نیاز به دقت بسیاری دارد. جاده خاكي منتهي به غار گل زرد، 65 كيلومتر بعد از تهران از جاده هراز منشعب شده و 4 كيلومتر طول دارد.
پس از 100 متر راندن در جاده آسفالت، جاده ای خاکی و سرپایینی از سمت راست منشعب می شود که باید برای رسیدن به غار گل زرد، این جاده را طی کرد. انتهای جاده آسفالت (حدود 1 کیلومتر است) به کارخانه آب معدنی می رسد.
در حال حرکت در جاده خاکی و کمی جلوتر به دوراهی می رسیم که سمت چپ را باید رفت. کمی جلوتر به خانه هایی می رسیم و 4 مسیر وجود دارد. راست ترین مسیر (1) سرپایینی، مسیر بعدی و کفی (2)، مسیر سرازیری (3) و چپ ترین مسیر که سربالایی است (4). راه غار مسیر سرازیری شماره (3) است. یعنی کلیت مسیر عبور از دامنه کوهی است که در سمت چپ مان وجود دارد و در تنگه آن رودخانه ای است که در خلاف جهت حرکت ما جریان دارد. صبحانه را در همان ماشین خوردیم.
کمی جلوتر و در کنار جاده خاکی و چند درخت، چشمه آبی وجود دارد که آب آن علاوه بر جاری بودن، در حال جوشش از زمین نیز هست.
کوه دماوند نیز به وضوح دیده می شود. در منطقه کفتر و سار نیز در حال پرواز هستند. کمی جلوتر از کلبه و سنگچین، ماشین را در محل صاف کنار جاده و رودخانه پارک کردیم و بقیه مسیر را پیاده رفتیم. ساعت 8:45 است.
در انتهای جاده خاکی (ساعت 9:20)، باغی حصارچین شده و با درختان سرسبز وجود دارد که پیرمردی در داخلش مشغول غذا دادن به مرغ و خروس های شاسی بلندش است. در دامنه کوه روبرو نیز گوسفندان در حال چرا می باشند.
مسیر غار 500 متر جلوتر از باغ و در دره سمت چپ می باشد. پیرمرد، سگ های گله را برای عبور ما رام می کند. در نزدیکی دره و در ابتدای آن کلا مسیر سنگریزه ای می باشد. با ورود به دره سمت چپ نیز، رودخانه کم آبی جریان دارد که در برخی جاها دیده می شود و در برخی جاها از زیر تخته سنگها در حال عبور است.
پس از طی 300 متر و در شیب ملایم صعود و پس از تخته سنگ هایی که حفره های کوچکی در آنها نمایان است، بالاخره دهانه غار گل زرد را در سمت راست مسیر دیدیم.
هیچ تابلویی از تهران تا غار، وجود ندارد که جهت و مسیر را نشان دهد لذا باید جزییات مسیر را دانست. در دهانه غار، فلش سفید رنگی بر روی سنگ کنار دهانه ترسیم شده است. دهانه غار بسیار تنگ و باریک (به اندازه کوله پشتی) و با شیب ملایم و رو به پایین شروع می شود. ساعت 10 صبح است.
N35 50 32.2 , E52 00 07.2
هدلایت و چراغ قوه موبایل را روشن کردیم. طناب شیرینی آبی رنگی نیز در طول مسیر کشیده شده است، البته مسیر اصلی کاملا مشخص است و باید دالون تاریک، باریک، سقف کوتاه، تیزی های متعدد در دیوار و سقف، کف نمور، ترس از حیوانات، ترس از مسدودی دهانه غار و ... را طی کرد. اکثر این قسمت را باید به صورت سینه خیز یا پامرغی یا درازکش جلو رفت. با کوله پشتی و ... بسیار سخت بود.
تقریبا 30 متری با این اوصاف به درون غار هدایت شدیم و کم کم صدای بسیار زیاد آب به گوش می رسید که خودش هم بر استرس می افزود. هرچه جلوتر می رفتیم صدای خروشان آب بیشتر می شد. کمی جلوتر رفتم و دیدم رودخانه ای پر فشار و با شیب حدود 30 درجه به درون غار می ریزد. البته کف و دیواره رودخانه، بسیار لیز نشان می دهد و به نظر آن قسمت غار، دیگر گسترده و وسیع می گردد. ادامه مسیر، دست به سنگ شدن های متعدد و احتیاط زیاد می طلبید لذا ما دیگر جلوتر نرفتیم و برگشتیم ولی تشنگی هیجان و ادامه غارنوردی به تن و ذهنم ماند که ان شاءاله در فرصت مناسبی بعدا بیایم. (از دیدن حوضچه هاي كوچك و بزرگ آب سرد كه گویا بعضا تا 4 متر عمق دارند محروم ماندیم و دوست داشتم آن فضا را بدون هیچگونه نور و صدایی، حس کنم)
نیم ساعت کاملا تونل وحشت طبیعی را تجربه کردیم و در ساعت 10:30 به دهانه غار بازگشتیم. به نظر نیازی به کوله پشتی و ... نبود. در هنگام برگشت، فردی را دیدم که تنها داشت برای دیدن غار می رفت. کمی راهنمایی اش کردیم و دوست داشتم باهاش بروم که تمام غار را ببینیم ولی شرایط اجازه نداد. آن فرد با خودروی ون تا همان باغ (انتهای جاده خاکی) آمده بود. بالاخره ساعت 11:30 کنار ماشین رسیدیم و آب بازی کردیم. در برگشت از چشمه، آب برداشتیم و به جاده هراز برگشتیم و به سمت شمال (آمل) راه افتادیم. ساعت 12:30 راهدارخانه بودیم و ساعت 12:40 خروجی جاده ای که به سمت لاسم می رفت رسیدیم.
ساعت 13 لاسم، ساعت 13:25 نجفدر، ساعت 13:45 ارجمند رسیدیم. تقریبا طول جاده از پلور تا ارجمند حدود 60 کیلومتر می باشد. پس از عبور از شهر ارجمند و اهنز، به روستای لزور می رسیم.
برای رسیدن به امامزاده خوشنام باید پس از دیوار باشگاه ورزشی، به سمت مخابرات رفت و راه سمت راست را مستقیم ادامه داد. ساعت 14:15 ماشین را پایین تر از امامزاده خوشنام پارک کردیم. البته هم تا ابتدای تنگه دریوکی می شود با ماشین رفت و هم تا دریاچه لزور (سیاه رود).
پس از خوردن ناهار، ساعت 15:30 به سمت امامزاده خوشنام با شیروانی سبزرنگ راه افتادیم. کنار امامزاده، دستشویی نیز وجود دارد. همچنین لوله آب پرفشاری، آبی را که از بالای کوه جمع آوری کرده است به پایین دست می ریزد. از آب نوشیدیم و در کنار رودخانه فرح رود به صعود به سمت تنگه دریوکی ادامه دادیم.
ساعت 17 ابتدای تنگه دریوکی رسیدیم. سد یا آب بندی را نیز در این منطقه احداث کرده اند.
کمی تنگه را جلوتر رفتم و برگشتم. البته قصد داشتم تا جایی که ناچار شوم تا از آب گذر کنم (تنگه کاملا باریک می شود) بروم و برگردم ولی گروهی را دیدم که داشتند از دریاچه بر می گشتند را دیدم و گفتند نیم ساعتی راه مانده است. لذا چون به شب می خوردیم، بازگشتم و به سمت ماشین حرکت کردیم.
پس از رسیدن به ارجمند، از جاده فیروزکوه به سمت تهران راه افتادیم.
نظرات
#1 داود سالم 1397-01-29 14:39
کوهنوردی یک روش زندگی است
روشی که درآن یک سیب بین همه اعضای گروه تقسیم میشود
روشی که درآن قوی ترین عضو گروه به پای ضعیف ترین عضوگروه حرکت می کند
#2 رضا منادی 1397-01-29 14:42
خصوصا اینکه بلدچی راهو گم کنه و یک تکه برف رو بذاره علامت راه و یا راهو گم کنه و از بلده تا نیتل رو بجای 6 ساعت گروهو 14ساعت تو کوه تشنه راه ببره.
#3 داود سالم 1397-01-29 14:45
سلام
خدمت دوستان خصوصا گمشدگان قدیم
خدایی آن برنامه گم شدن، لذت بخش نبود؟
#4 رضا منادی 1397-01-29 14:50
حق الناس بود اونقدر لذت بخش که بعد 17 سال هنوز یادمان نرفته. باعث شدی حسین طاهریها کوهو ببوسه بزاره کنار. اونقدر که الان کسی باهات کوه نمیره. اونقدر که سیم های برقو میذاری مسیر راه. اونقدر که برنج های مونده را میذاری تو پلاستیک برای وعده بعد. اونقدر که خامه .... اونقدر که کفشتو کامیون باخودش برد و کیسه خواب نو و آکبند سعیدو تو دیورش انداختم رو پشت بام. اونقدر که خدا رحمت کنه پدربزرگتو که لباس و کفشاش اقلا حیف نشد. اونقدر که بهترین منو غذایی را در برنامه تنگه واشی با عباس اکبری گذاشتی. داوود تو نعمتی
#5 داود سالم 1397-01-29 16:00
به علت تواضع، تعریف ها را ندیده می گیرم.
اما درخصوص انتقادها:
ماهم جزء ناس های حق الناس هستیم.
شاید یکی از دلایل گم شدن آن سال، عینک من بود که دوستان به دل آب سپردند و آب بردتش.
ریزشهای افراد در گروه امری طبیعی و به دلایل مختلف می باشد که جا دارد بررسی تحلیلی گردد. (مثل تنبلی، انتخاب مسیر نامناسب، غذای کم، رفیق بد، راهنمای ناشی، فشردگی برنامه، سرشلوغی، هزینه بالا، جمع بسته و ایزوله، کاهش قدرت ریسک افراد، تغییر معنای برنامه تفریحی، تک روی، بدقولی، فوت، مهاجرت، قیمت دلار، برجام، ...)
شاید کسی با من کوه نیاد ولی بنده دوست دارم با دیگران کوه بروم.
تدبیر در جیره اضافی، شرط عقل است اگرچه در شرایط سخت برنامه، مغفول می ماند.
چه حسادت ها که طی این چند سال به تجهیزات خاندان سالم نشد.
خدا را شکر که طی برنامه های برگزارشده، تمام دوستان سالم هستند و دعاگوی سالم ها.
خداوند سایه بزرگترهای کوهنورد جمع مان (فرهاد میرزاقلی، رضا منادی، مهدی امن زاده، حمید خرم آبادی، اسماعیل سالم، عباس اکبری، مهدی رجعتی و ...) را گشادتر فرماید.
خداوند مهدی نجفی را هم بیامرزد که توفیق برنامه ها را از دست داد و اجلش در راه دیگری سررسید.
#6 مهدی رجعتی 1397-01-29 16:42
سلام داوودجان
اما بعد؛ به نوبه خودم بابت خیلی از زحمتهای فراوانی که شما و اخوان محترم سالم بابت پایه گذاری و ابداع و برگزاری اینچنین برنامه هایی کشیدید تشکر و قدردانی میکنم.
اما بعد؛ به هر حال در هر موضوعی اگر انشائی صورت نگیرد قاعدتا انتقادی هم صورت نخواهد گرفت ولیکن به محض انشاء موضوعی، نقد و انتقاد هم شروع خواهد شد. به نظرم در برخی از برنامه ها ایراداتی وجود داشت که مطرح کردن آن نباید موجبات ناراحتی شود و بلکه بیان آنها برای تجربه اندوزی و عدم تکرار لازم است. موضوعاتی هست که الان دیگر تکرار نمیشود: به عنوان مثال در سالهای اولیه چادر برزنتیی که قریب ۳۰ کیلو وزن داشت حمل میکردیم، که قطعا اشتباه بود. یا به عنوان مثال الان به این نتیجه رسیدیم که بردن و خوردن جیره (مغزهای مختلف، توت خشک و خرمای خشک و ... ) میتواند جایگزین مناسبتری به جای غذا باشد هم از نظر حجم اشغالی و هم از نظر وزن و هم کالری دهی و هم زمان لازم جهت خوردن که مراتب صرف غذا به شدت وقت گیر است. لکن اینگونه انتقادها سازنده است.
اما بعد؛ برخی از انتقادها نیز سلیقه ایست، که باید به آرامی از کنار آنها گذشت. مثل عدسی که برخی دوستان اعتقاد بر آلودگی و غلظت خون آن هستند. هرچند که ارتفاع و کوهنوردی در ارتفاعات بالا فی ذاته غلظت خون به همراه دارد.
بنده به اعتقاد خودم برخی انتقادها به شما مربوط نمیشود مثل کنار گذاشتن کوه حسین طاهریها.
و اما سخن آخر؛ برادر عزیز ظرفیت بالای شما و شوخ طبعی خودتان منجر به این شده است که جمع ما به راحتی شوخی کنیم، به عنوان مثال مسیر کوتاه سیمهای برق. لکن بابت یکسری از شوخیها نیازی نیست ناراحت شوید.
از طرفی خوب میدانیم که برگزاری چنین برنامه هایی و جمع کردن چنین جمعی و برنامه هایی به راحتی اتفاق نمیافتد و واقعا همت و عزم بالایی میخواهد. جفت و جور کردن زمان مناسب حال همه و ....
#7 داود سالم 1397-01-30 12:42
قطعا در رشد و افول برنامه ها، همگی دوستان نقش داشته اند و دارند.
ناراحتی بنده شخصی نیست و از بابت عدم انسجام جمع فرهیختگان کوهنورد می باشد که اگر مقتضیات، تداوم برنامه ها را چالش برانگیز کرده است، ان شاءاله بتوانیم هر کدام مان پرچم ورزش توأم با جمع متعهد و متخصص را در محله زندگی مان، مسجد، همکاران، مدرسه، شرکت، خانواده و ... برافراشته نگه داریم.
از حرج راهی است پنهان تا فرج.
#8 رضا منادی 1397-01-30 07:56
سلام داوود جان. تدبیر در جیره همان میشود که کلی کنسرو در ویلای مرحوم حاج داوود بزاریم اما خودمان تخم مرغ بخوریم?
بالاخره در کوه نیاز به انعطاف هست که چند سالیست شما مرتب زمانها را بهم میزنی که نمونه آن ماه رمضان است.
حسادت به تجهیزات خاندان سالم که نه ... بود این حقیر به شخصه به تجهیزات شما غبطه میخورم و از حسادت سکته زده ام.
خداوند تو یکی را ... آفریده و کار ما بزرگترها سخت.
به هرجهت خدای را شاکریم به وجود تو دردانه عالم که منت گذاشتی و بر دیدگان ما قدم نهادی. باشد در جنگلی، باغی، پشت کوهی، تو غاری ....
خداوند روح مهدی نجفی را شاد کند با ذکر فاتحه ای یادش کنیم.
بقول مهدی
من قربون تو من چاکر تو?❤️?
دیدگاهها
من تصمیم دارم اواسط یا اواخر اردیبهشت، به اتفاق خانواده یک مسیر دو یا سه روزه رو برای پیادهروی جنگلی برم. همین ادونچر. البته احتمالا تعداد جوونهامون بیشتر بشه.
لطف میکنی اگر براساس تجربیاتت چند مسیر پیشنهاد بدی.
خیلی ممنون
گزارش برنامه هایمان در سایت هست:
http://koohvar.ir/
آن زمان هوا سرده و ماه رمضون هم هست.
مسیر جنگلی درسته قشنگه ولی خیلی دقت می خواهد تا گم نشوید حتی با امکانات.
مسیرهای پیشنهادی که برخی هاش را احتمالا با دانشگاه بوده اید و رفته ایم و گزارشات آن در سایت هست:
- الیمستان به فیلبند
- وارنگه رود تا خلنو
- فشم تا بلده
- بلده تا سی سنگان
اگر خانواده تجربه کوهنوردی و شب مانی در کوه و جنگل ندارند، پیشنهاد می کنم سفر چند روزه که هر روز یک برنامه گلگشت داشته باشد را امتحان کنید و شبها به روستا بازگردید.
سمت فیروزکوه این قابلیت را زیاد دارد و به تهران نیز نزدیک هست. روی مکان های زیر (اکثرشان را خودمان رفته ایم و گزارشاتش در سایت هست) جستجو و تمرکز کنید:
تنگه واشی، غار رودافشان، غار بورنیک، خمده، تنگه لزور، غار گل زرد.
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا