بسم الله الرحمن الرحیم
تیرماه 1394: قله دُرفک
نوشته توسط "مهدی رجعتی"
بعد از اینکه در سال گذشته صعود به قله درفک از مسیر دیورش بدلیل کمبود آب و خشک بودن چشمه ها ناتمام ماند طی این یک سال مدام در فکر این بودیم که با درایت و برنامه ریزی مناسب از مسیر روستای راجعون به این قله صعود کنیم. لذا برنامه این طور ریخته شد که تا روستای راجعون با ماشین بریم و از راجعون به ییلاق لارنه سپس ییلاق جیرونی و از آنجا به قله درفک برسیم. در مسیر برگشت نیز از درفک به اربناب و سپس به شاه شهیدان رفته و با ماشین برگردیم.
قله درفک که در گوگل با نام Dolfak نامگذاری شده است یکی از زیباترین قله های ایران است. هرچند ارتفاع قله 2730 متر می باشد ولیکن صعود از جبهه های جنوبی آن نسبتا در گروه صعودهای دشوار به حساب می آید. کما اینکه اگر دقت لازم در برنامه ریزی نداشته باشید خطرات جبران ناپذیر همچون مرگ به همراه دارد. همانطور که علاقه مندان به کوهنوردی می دانند در سالهای گذشته عزیزانی هرچند حرفه ای در کولاک این مسیر جان خود را از دست داده اند. لذا پیشنهاد می شود این مسیر را با دقت و برنامه ریزی مناسب (ترجیحا با بلد راه) صعود نمایید.
با تجربه ای که از سال 81 تاکنون داشتم چند تن از همکاران مدرسه چند باری ابراز علاقه مندی جهت همنوردی با گروه ما رو داشتند لذا همنوردان این کوهپیمایی از تیم خودمان آقایان: رضا منادی (سرپرست گروه)، علی سهیلی (وگندی) و خودم (مهدی رجعتی) به همراه سه نفر از همکاران مدرسه آقایان: عباس محمودیان، یحیی اکبری و محمود دهقان سلماسی بودند.
روز اول
چهارشنبه مورخ 10/تیر/94 ساعت چهار صبح روبروی مسجد سر کوچه ما قرار گذاشتیم. آقای سلیمانی (راننده ون که بسیار هماهنگ بود و برخلاف اکثر راننده های قبلی در سفرهای قبلی مان، اصلا ما را اذیت نکرد) به همراه آقای محمودیان ابتدا آمدند منزل ما و تدارکات سفر و کوله هایمان را بار ماشین کردیم. بعد از خواندن نماز در مسجد سوار ماشین شدیم و در میدان آزادی علی را نیز سوار کردیم.
ساعت حدود 8:30 بود که به انتهای روستای راجعون (جهت رسیدن به روستای راجعون بعد از رودبار و منجیل از سمت راست وارد اتوبان رشت می شویم حدود 13 کیلومتر جلوتر، وارد توتکابن می شویم به میدان توتکابن که می رسیم به سمت چپ می رویم. حدود 15 الی 20 دقیقه که جلو برویم تابلویی نوشته: کوتاهترین مسیر قله درفک-روستای راجعون) رسیدیم. در این مکان محل دفتر شورای روستا قرار دارد که بهتر است از سرویس بهداشتی آن استفاده کرده و آب کافی جهت صعود برداشته شود. پس از پیاده کردن کوله ها و بستن آنها آماده عزیمت به ییلاق لارنه گشتیم. ارتفاع 550 متر می باشد.
جهت رسیدن به ییلاق لارنه می توان از ادامه همین جاده استفاده نمود.
سه ربع ساعت که حرکت می کنیم در ارتفاع حدود 780 متر لوله آبی که از چشمه های بالا به پایین می رود و باز شده است می بینیم و قدری آب می نوشیم.
بعد از حدود سه ساعت، تقریبا ساعت 12:15 به ییلاق لارنه می رسیم که ارتفاع در این نقطه 1155 متر می باشد.
کمی پایین تر از اولین درخت یک چوپان محلی می بینیم و محل چشمه لارنه را از او می پرسیم.
روبروی محلی که در عکس ایستاده ایم محوطه ای باز وجود دارد که چشمه لارنه در سمت چپ کمی پایین تر از محوطه باز در ارتفاع 1135 قرار دارد. آب کمی دارد ولی بسیار خنک و حیات بخش است. ناهار را همانجا علم کردیم.
پس از کمی استراحت و تحلیل مسیر آمده و ادامه مسیر در ساعت 14:30 با توجه به نقشه ها و نقاط جی پی اسی که همراه داشتیم، به کمک جوانی که در محوطه باز بالای چشمه مشغول چراندن گاوهای خود بود به مسیر خود در داخل جنگل به سمت شرق ادامه دادیم. تقریبا اکثر مسیر پاکوب بوده و مسیر مشخص است.
در طی مسیر خیلی از درختان با نام ایوب و فلش مسیر را مشخص کرده اند.
در طی مسیر درختان با فرم های گوناگون و زیبا و گیاهان زیبا بسیار دیده می شود و گاه گاهی از بالا می توان روستاهای پایین را مشاهده نمود.
ساعت 18:20 به درختی شکسته رسیدیم و نظرسنجی کردیم که شب آنجا بمانیم یا بالا بریم و تصمیم بر این شد کمی بالاتر را بررسی کنیم اگر محل مناسبی نیافتیم برگردیم همانجا بمانیم.
حدود ساعت 18:25 بود که به منطقه ای پر از مه، کمی بالاتر از درخت شکسته رسیدیم که همان ییلاق جیرونی به ارتفاع 1838 متر بود. مه آنقدر زیاد بود که تا فاصله 2 متر جلوتر را نمی شد دید. به خاطر همین کمی که بالا رفتیم و باران شروع به باریدن کرد تصمیم به برگشت و استراحت و شب مانی کنار درخت شکسته گرفتیم که در همین برگشت کلبه ای دیدیم. به دم کلبه که رسیدیم با زن عشایری صحبت کردیم و فهمیدیم آن جوان که مسیر را به ما نشان داد و کل مسیر را با کنده کاری روی درختان علامت گذاری کرده است همان ایوب پسر زن عشایر است. مادر ایوب محل چشمه جیرونی و کلبه ای را که به ظاهر خالی بود به ما نشان داد.
البته ایشان گفتند 5 دقیقه راه است ولیکن خوب می دانید که از همان 5 دقیقه هایی که حدود 15 راه رفتیم. شایان ذکر است چشمه به یادبود کوهنوردانی احداث شده که در سال گذشته جان خود را در همین منطقه از دست داده بودند. البته آب چشمه املاح زیاد دارد لذا بهتر است پس از ته نشینی املاح، جوشانده شود. هر چند که در آن بی آبی ما به ناچار نوشیدیم.
کمی بالاتر از چشمه 2 کلبه قرار دارد که به دلیل مه شدید ما کلبه دوم را صبح فردا دیدیم. کلبه نیز داستان جالبی داشت: پس از جمع آوری هیزیم و روشن کردن آتش در داخل کلبه (بیرون کلبه بارندگی بود) بساط شام را داشتیم تهیه می کردیم که چوپانی درب کلبه را زد و به محض ورود به کلبه شروع به داد و بیداد کرد که چرا اینجا آمده اید؟ از کی اجازه گرفته اید؟ و ...
البته آقا رضا کمی ایشان را آرام کرد و گفت: ما قصد داریم اینجا نماز بخوانیم و اگر شما راضی نباشید میریم بیرون. همین حرف کمی از آتش چوپان کم کرد و یواش یواش به ما اعتماد کرد. آرام شد و رضایت خود را اعلام کرد. البته از درد و دلش پیدا بود گویا برخی کوهنوردنماها وسایل پیرمرد را از بین برده اند و موجب زحمت پیرمرد شده بودند. به هر حال بهتر بود رعایت حال آنها را کنیم.
روز دوم
صبح بعد از نماز صبح، برخلاف همیشه که ابتدا یکی دو ساعت حرکت می کردیم و بعد صبحانه می خوردیم، این بار به دلیل کمبود آب و هیزم طی مسیر، تصمیم گرفتیم همان جا در کلبه صبحانه را بخوریم و سپس حرکت کنیم. لذا بعد از صرف صبحانه ساعت 6:50 اول رفتیم سراغ چشمه و بطری های آب رو پر کردیم و بعد شروع به حرکت در مه شدید کردیم.
کمی که ارتفاع گرفتیم بارش باران شروع شد و همزمان مه شدیدی منطقه را فرا گرفت. از هواشناسی استان که نتیجه ای حاصل نشد. فقط چوپانی که از آنجا می گذشت توصیه شدید داشت که بالا نروید تا مه کاملا از بین برود. باز هم دموکراسی برگزار شد و تصمیم بر این شد که بالا برویم تا به راس رسیدیم و در آنجا چند دقیقه ای استراحت کردیم.
کمی که در مسیر شرق (شایان ذکر است از ییلاق جیرونی تا قله باید در مسیر شرق حرکت کرد) حرکت کردیم به منطقه ای که به پهنش معروف است رسیدیم و کنار کلبه چوبی آخرین هیزم های موجود را بار کوله هایمان کردیم.
ساعت حدود 9:15 بود که در کنار تخته سنگی نشستیم تا بساط چای علم کنیم ولیکن چون صبحانه را زود خورده بودیم از طرفی می خواستیم در زمان مناسب به منطقه درفک برسیم تا علاوه بر قله و کاسه، غار درفک را هم بتونیم ببینیم لذا اقدام به جمع آوری هیزم و روشن کردن آتش و تهیه بساط ناهار کردیم.
بعد از اینکه خودمونو خشک کردیم و ناهار را خوردیم ساعت 11:45 دوباره شروع به حرکت کردیم بازهم به سمت شرق.
در راه مناظر زیبایی وجود داشت که بچه های گروه از آنها عکس می گرفتند.
یکی از خوبی های این کار (ناهار زود هنگام) این بود که مه هم تقریبا از بین رفته بود و خیلی راحت تر می شد مسیر را رصد کرد. در ادامه به بلندی ای رسیدیم به ارتفاع 2350 متر و روی آن تخته سنگ استراحتی کردیم. روبرویمان بعد از یک دره کوچک، شکافی وجود داشت که باید به آنجا می رفتیم.
ساعت 13:15 به بالای شکاف رسیدیم. از آنجا کل منطقه درفک دیده می شود. کاسه درفک، قله های فرعی و اصلی و کمی هم به راست اگر نگاه کنیم غار درفک دیده می شود.
در کنار غار درفک تابلویی به یاد دو زوج مرحوم شده در این قله دیده می شود.
سر در ورودی جاده روستای درفک به غار تابلویی با مضمون امازاده چهل معصومین درفک نظرمان را جلب کرد که علت آن را نفهمیدیم. ولیکن آنچه مشخص است در هنگام بارش برف و کولاک در فصل زمستان این غار برف در داخلش جمع می شود و آب شرب اهالی از این غار تامین می شود.
از مسیر جاده به روستای درفک که وارد می شویم در وسط روستا کاسه درفک دیده می شود. البته آب آن برای گوسفندان استفاده می شود.
در روستای درفک با تیم هیئت کوهنوردی لاهیجان برخورد کردیم و پس از تبادل اطلاعات و گپ و گفت با آنها به سمت قله درفک حرکت کردیم. به گفته سرتیم این گروه، دیواره قله اصلی درفک به ارتفاع 2730 متر در زلزله سالهای قبل ریخته و الان یکی دیگر از قله های آن اطراف به عنوان قله صعود می شود. به هر حال اگر کسی به این روستا بیاید بهترین منظره آن، همان ایستادن در کنار دیواره اصلی و دیدن منظره شمال است که فوق العاده زیباست.
از کنار کاسه یک جاده به سمت روستای اربناب و روستای شاه شهیدان می رود. کمی که از روستای درفک می گذریم در کنار مسیر، غار کوچکی نمایان می شود.
بعد از اینکه از غار فاصله گرفتیم مسیر جاده سراریزی شد. البته اولش خوب بود ولی کمی که جلوتر می رویم شیب تندتر می شود و به زانوها فشار می آورد. در کل مسیر چوپانها مشغول چراندن گوسفندان خود هستند. به گفته خودشان آنها تا پایان شهریور در این ییلاقها هستند و بعد از شهریور به قشلاق های مختلفی از جمله راجعون می روند.
حدود یک ساعت و نیم که به پایین می رویم به روستای کوچکی می رسیم به نام اربناب. در آنجا مخزن آبی که از چشمه لوله کشی شده است وجود دارد. پس از استراحت و برداشتن آب به سمت شاه شهیدان که تقریبا دو ساعتی فاصله دارد حرکت می کنیم. از اربناب که می گذریم وارد جنگل تنکی می شویم که در داخل آن نیز چند خانوار زندگی می کنند و از ظاهر امر پیداست شغلشان دامداری است.
در این منطقه نیز آب و منبع آب وجود دارد. با توجه به اینکه تا شاه شهیدان دو ساعتی راه مانده بود و به احتمال زیاد به تاریکی هوا می خوردیم تصمیم گرفتیم شب را داخل جنگل در نزدیکی یکی از خانه ها بمانیم. ابتدا با پارس سگ های چوپان ها مواجه شدیم ولیکن به هر حال آتش را روشن کردیم و چادر را برپا کردیم. چادری که دست ساز من و آقا رضا بود که در کارگاه یکی از دوستان (آقا هومن) دوخته شده بود و از نظر وزن بسیار سبک بود.
شب خوابیده بودیم که با خاموش شدن آتش، دو گرگ تا بالای سر ما آمده بودند. با صدای سگهای روستا از خواب بیدار شدیم. علی سریع آتش را زیاد کرد (با هیزم های زیادی که یحیی و محمود سر شب جمع کرده بودند) من هم با چراغ قوه نور به سمتشان انداختم و آقا رضا هم با انداختن یک کپسولی باعث فرار آنها شد.
صبح بعد از صرف صبحانه مسیر جاده را ادامه دادیم تا جنگل تمام شد و به یک دو راهی رسیدیم. مسیر سمت راست ماشین رو است و ما باید از مسیر سمت چپ حرکت کنیم و ادامه مسیر دهیم تا به روستای شاه شهیدان برسیم.
بعد از اینکه از دو راهی مسیر سمت چب را انتخاب کردیم آنقدر ادامه می دهیم تا این مسیر تمام می شود و وارد یک دره کوچک می شویم و پس از این دره وقتی به راس کوه مقابل می رسیم منظره زیبایی را می بینیم. از این نقطه به سمت راست حرکت کرده کمی جلوتر مسیر پاکوب دوباره نمایان می شود و از آن بالا روستای شاه شهیدان دیده می شود.
در سمت چپ روستا یک دیواره بلند دیده می شود که در پای این دیواره غار اسپهبدان قرار دارد. آقای محمودیان و علی به سمت شاه شهیدان می روند و کوله های ما را نیز می برند و من و آقا رضا و یحیی و محمود به سمت غار می رویم و غار را می بینیم. غار دارای دهانه ای به ارتفاع 15 متر می باشد و یک چاه 35 متری که قبلا توسط غارنوردان کشف شده است.
و بالاخره بعد از دیدن غار به سمت روستای شاه شهیدان حرکت کردیم و رسیدیم به آقای سلیمانی. ماشین کنار چشمه ای زلال و بسیار خنک بود. بعد از شستن سر و صورتمون و صرف ناهار به سمت تهران راهی شدیم. آقای سلیمانی از مسیری که آدرس داده بودیم یعنی از جاده سیاهکل دیلمان آمده بود و رسیده بود به آسیابر. از آسیابر تا شاه شهیدان مسیر آسفالت ندارد و سنگلاخی است. لذا در راه برگشت از مسیر آسفالت شاه شهیدان به رستم آباد رفتیم که هم بیشتر مسیر آسفالت بود و هم اینکه کلی مسیرمان کوتاه شده بود. حدود ساعت 9 شب رسیدیم تهران.
نظرات
#1 محمود 1394-05-29 19:48
این اولین تجربه بنده بود و به گمانم یکی از بهترینها هم خواهد بود. افتخاری بود در معیت دوستان این مسیر رو تجربه کردم. محبت آقا مهدی رجعتی بود که بنده رو هم به گروه اضافه کرد. تجربه و اطلاعات آقا رضا محشر بود. زحمت آتیش و بیدار موندنای شبانه هم با علی آقا بود، که خدا خیرش بده
به امید تجربههای دیگر در برنامههای بعدی. البته اگه قابل بدونید
#2 رضا 1394-06-18 08:42
باسلام
ضمن تشکر از محمود عزیز
هر چند ایشان متهم به قتل پسر عمویم هستند اما ما گذشت کردیم
در خصوص استان محل صعود لازم است یادآوری شود
در خصوص دیواره عظیم درفک اصلا نوضیحی داده نشده است
عکس از داخل غار قرار داده شود مناسب تر است
صمیمانه و خاضعانه عرض می کنم اعضاء گروه عالی و صبور و کاری و منظم بوده و از اینکه اینجانب را در این سفر تحمل نمودند سپاسگزاری می کنم
حضور شما (عباس عزیز , یحیی بامرام و محمود صبور) نعمتی بزرگ برای اینجانب بود
در آخر جای سایر دوستان در سال گذشته واقعا خالی بود خصوصا حمید خرم با آن چاقوی سلاخی اش
راستی ممنون از مهدی رجعتی و علی سهیلی برای محبت های همیشگیشون
برادر کوچک شما رضا
#3 حمید طاهر خرّم آبادی 1394-06-18 17:11
سلام
خیلی خوب بود دست و پای همتون درد نکنه
از اینکه جای مارو خالی کردید متشکرم
البته آقا رضا، چاقو سلاخی متعلق به خودتونه
قابل شما رو نداره ما همه چیز رو متعلق به سرپرست گروه می دانیم از یک قسمت گزارش آقا مهدی هم کیف کردم اون قسمتی که گفتند دموکراسی برگزار شد
#4 رضا خان میرپنج منادی 1394-06-23 17:59
سلام حمید جان
آن چاقوی سلاخی فقط برازنده شماست چون به هیکل و تیپ و سیبیل های شما می آید اما ممنون از محبتت
راستی حمید بالاخره یاد گرفتی چطور از چراغ قوه ات استفاده کنی؟
به هر جهت امیدوارم در برنامه های بعدی حتما باشی و کوله ات را بدهی بچه های گروه ببرند. سبک بار بودن خیلی حال میده مثل من که در صعود فیلبند دادم بچه ها بردند و شرمندشون شدم
البته تصور می کنم امسال آخرین باری بود که به کوه زدم چون واقعا اذیت شدم و گاهی از درد به زمین می خوردم و دوستان کمک ام نمودند و دم نزدند
دست همه را می بوسم و حلالم کنید
برادر کوچک شما رضا
23/6/94
#5 رضا خان میرپنج منادی 1394-06-23 18:01
راستی داود جان وقتی مطلب ارسال می شود، می نویسد نظرات شما بپس از (پس از صحیح است) و لطفا اصلاح کن
به عبارتی حرف ب بعد از پس باید حذف شود
از امسال فکر کفش باش اگر نشد اموات هستند
#6 داود سالم 1394-06-23 18:28
با سلام خدمت دوستان خصوصا آقا رضا منادی
همراهی و همسفر بودن با شما در برنامه ها و ... نعمتی است که نصیب جوانانی همچون من شده است
علاوه بر هم ولایتی بودن (ساوه)، دیدگاه جامع نسبت به موضوعات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی و ..، توجه به ایتام و نیازمندان و روستائیان و بچه های محل، خاطرات و سوابق درخشان شما در جبهه و توفیق جانبازی، تجربه سفرهای متعدد خارجی، عشق طبیعت و تاریخ، اطلاعات عمومی وافر، تجربه زیاد، خوش سفر بودن، کار بلد و .... مزید بر دوست داشتن شما طی آشنایی 15 ساله بنده و الگو بودن شما در برخی زمینه های زندگی و کاری برایم می باشد
ما که به شخصه راضی هستیم و تلاش می کنیم تا در برنامه ها خدمت شما باشیم
با تشکر
داود سالم
#7 رضا خان میرپنج منادی 1394-06-25 16:21
سلام بر داود عزیز و همه دوستان
ضمن تشکر از ابراز محبتت باید بگم موندم این همه حرفای قشنگ چگونه در مغز شما انباشت شده بود
به هر جهت ممنونم و اگه زحمتی نیست بگو کجاهای اعمال من در زندگی شما الگو بوده تا همین امروز نسبت به تغییر آن اقدام کنم
خارج از شوخی مجددا از همه مشکلاتی که برای شما در این سالها خصوصا آن ضربه ای که باعث ورم کردن انگشتت شد و حلقه ازدواجت دیگر در انگشتت نرفت حلالیت می طلبم
از همه دوستان که این سالهای شیرین کوه و طبیعت گردی و آتش بپا کردن، از رودها و یخچالها رد شدن، زیر باران ماندن و با هم غذا خوردن، کوله کشی و صبورانه و با سختی تمام در همه مراحل من را تحمل کردند و دم نزدند هم حلالیت می طلبم
برادرتان رضاخان میرپنج
0 #8 حمید رضا سهرابی 1394-12-03 14:33
بسیار عالی استفاده کردم
Comments powered by CComment