بسمه تعالی
گزارش برنامه پیاده روی و کوهنوردی سال 1402
لالون تا وارنگه رود (قلل خلنو)
چهارشنبه 1402/05/11تا جمعه 1402/05/13
نوشته شده توسط "مهدی امن زاده"
راه، خود با تو خواهد گفت
در انتظار لالون
عکسِ بار پیش، این بار خیلی طول نکشید که به لالون برسیم. ساعت چهار صبح که حرکت کردیم ساعت شش رسیدیم، با ماشین. برای ما که در سال نود و یک لالون افسون شد، رسیدن دو ساعته میتوانست مانند یک معجزه باشد. نبود اما چون به زندگی ماشینی عادت کردهایم و نمیتوانیم باور کنیم که نیاکان ما گاهی برای یک سفر چند ده کیلومتری روزها و هفتهها در راه میبودند و شاید میماندند. وقتی که قدم به کوهستان میگذاری این فرصت را داری که در زمان سفر کنی، به گذشته، که باید فقط با پا میرفتی و بر سنگلاخ میخزیدی. با خورشید برمیخاستی و با ماه میخوابیدی و تمام چشماندازِ اطراف تو خاک بود و آب و آسمان.
از لالون به وارنگهرود
وقتی نمیتوانی مسئله را حل کنی یک کار این است که آن را وارونه ببینی، شاید حل شود. این بار وارونه رفتیم، از لالون به وارنگهرود.
تلخآب
عادت گاهی خوب است و گاهی بد. به طعم آب عادت میکنیم و فراموش میکنیم که آب، شیرین است و این هست تا به آبی تلخ برسیم. آن هم نه آبی در آزمایشگاه، از دل کوه بجوشد و تلخ باشد و نامش بشود تلخاب. تازه میفهمیم، قدر داشتههایی را که به آن عادت کردهایم؛ گاهی عادت نکنیم.
چشمههای بهشتی
وقتی از یکی از دوستان پیشکسوت درباره آبِ مسیر پرسیدم، گفت در این مسیر به هر مشکلی برخورید، به بیآبی نمیخورید. سرتاسر مسیر با چشمههای جوشانی مواجهیم که سخاوتمندانه از دلِ کوه میجوشد و خود را به زمینهای پایین دست میرساند که عابران خسته را سیراب کند. در پایان این بخش از مسیر است که در میان صخرهها سفیدی آبشار لالون خودنمایی میکند. ظهر شده است که رسیدهایم و میمانیم تا شب و صبحِ روزِ بعد.
سرِ گاو
صبح، زود برخاستیم که دیر نرسیم. مسیر گردنه ورزا سخت است حتی پاکوب آن. مردم بومی به آن گردنه بُزرو هم میگویند. در شرق ورزا، جانستون است. قلهای که رسیدن به آن بس صعب است که به آن جانستون میگویند یعنی جان ستان. از فرط فشار این نام را دیوانهوار و دائم پیش خودم تکرار میکنم. به گردنه که میرسم میشنوم که کسی میگوید ورزا به معنی سر گاو است. وقتی از ورزا به سمت لالون نگاه کنی، در یک وضعیت معنا پندارانه (پاریدولیا) سر گاو میبینی. هر چه نگاه میکنم چیزی نمیبینم.
خلنوی بزرگ
خلنو با ابهت و مشرف به ورزا ایستاده است. برای رسیدن به آن، دو راه هست. راهی از شمالِ غربی گردنه ورزا مستقیم به سمت خلنوی بزرگ.
دیگری از سمت غرب گردنه ورزا و به سمت قله برج خلنو و عبور از تیغهها و خلنوی کوچک و سپس خلنوی بزرگ. بیشتر در مسیر شمالِ غربی روان هستند و ما چون عازم دریاچه هستیم، بر اساس حدس و گمان عازم قله برج. قله برج برای کوهنوردان مسیر پرچالشتری به حساب میآید چون از یک سو مسیر مستقیم و پرصخره و نفسگیری است دوم به خاطر تیغههای ژاندارم.
«ژاندارم (کوهنوردی) - ویکیپدیا، دانشنامه آزاد
تیغه ژاندارم، یا به طور خلاصه ژاندارم، در اصطلاح کوهنوردی عبارتست از قسمتهایی از خطالراس که یکدست صخرهای هستند، لبه کم عرض و دامنههای پرشیب یا عمودی دارند. چنین عوارضی در کوههای آلپ زیاد دیده میشود و اصطلاح ژاندارم ابتدا در آلپ فرانسه استفاده شد؛ وجه تسمیه آن هم شباهت این عوارض به پاسگاههای ژاندارمری است.»
در سراسر مسیر، بسیار کوههایی شبیه تیغههای ژاندارم خلنو به چشم میخورد اما چرا در میان این همه فقط ژاندارمِ خلنو معروف شده است؟
راه رسیدن به خلنوی کوچک و بزرگ عبور از این تیغههاست. از دور هربار که به خلنوی بزرگ نگاه میکنم جماعتی را میبینم که روی آن ایستادهاند و گویی مشغول طواف آن. کوهنوردان برای فتح خلنو باید از این تیغهها عبور کنند.
«شازده کوچولو گفت: «اهلی کردن» یعنی چه؟
روباه گفت: این چیزی است که امروزه دارد فراموش می شود. یعنی احساس تعلق.
- احساس تعلق؟
روباه گفت: البته.
مثلاً تو برای من هنوز پسربچهای بیشتر نیستی، مثل صدهزار پسربچهی دیگر. نه من به تو احتیاج دارم و نه تو به من احتیاج داری. من هم برای تو روباهی بیشتر نیستم، مثل صدهزار روباه دیگر. ولی اگر تو مرا اهلی کنی، هردو به هم تعلق خواهیم داشت. تو برای من یگانهی جهان خواهی شد و من برای تو یگانهی جهان خواهم شد.
شازده کوچولو گفت: کم کم دارم می فهمم. یک گل هست.....که گمانم مرا اهلی کرده باشد.»
راه، خود با تو خواهد گفت
«از اول کار در اندرون او حزنی غالب بود و پیوسته از خلق رمیده بود و پای از رفتن درکشیده بود. سبب این بود که از نوحهگری شنید: کدام روی و موی بود که در خاک ریخته نشد؟ دردی عظیم از این معنا بر وی فرود آمد و قرار از او برفت و متحیر شد. بدو گفتند تو را چه بوده است؟ او واقعه باز گفت و گفت: دلم از دنیا سرد شده. چیزی در من پیدا گشته که راه بدان نمیدانم و در هیچ کتاب معنای آن نمییابم و به هیچ فتوا در نمیآید.
گفتند این کاری نباشد که در خانه متواری شوی. کار آن باشد که گام در راه نهی. هیچ نگویی. به راه بنگری. راه خود با تو خواهد گفت از آن هزار پرسش بر دلت.
و او به جستجوی راه شد. راههایی که به سر نمیرسیدند و پایانشان نبود. راههایی پیچ در پیچ که به هیچ کجا نمیرفتند. خط اندر خط بر صفحهی خاک. آنسان که گویی کودکان به بازی خطوطی پر خم و پیچ مشغولند بر صفحهای کاغذین. آدمیان چونان مورچگان پی روزی و رزقی. مسیرها برای سیر و سیر به پیدا آورده بودند.
و او خوب که به راههای تودرتو نگاه کرد حکایت آدمی را دید که در راه یگانهی حیات از ابد به ازل راه میسپارد و در دل آن راه معنایی میجوید و در بیکران هستی هر یک راهی بود پیچ در پیچ، گاه رها شده در هیچ و گاه خطی ممتد که پایانش باغ و سایه سارِ درخت و چشمه آبی بود در سنگلاخ.»
عباس کیارستمی
به قله برج خلنو که رسیدم، نگران شدم. هیچ راه همواری نمیبینم که گروه خستهی ما را به سادگی به سمت پایین و دریاچهی خلنو هدایت کند.
«مردد
ایستادهام بر سر دوراهی
تنها راهی که میشناسم
راه بازگشت است.»
پشت من دو نفر از رفقا رو به برج در حرکتند، سعید سلیمی و مهدی چراغی. از راه میپرسد چراغی:
- بنبست!
در جایی که ایستادهام چراغی را میبینم.
پایینتر روبروی من، صخرهای قد علم کرده است. از آنجا رو به بالا دو مسیر هست؛ راست و چپ. راه راست به قله برج میرسد و چپ به جایی دیگر. اگر کسی از پایین مرا ببیند تصور میکند که باید از چپ صعود کند. نمیدانم اشتباه میکند یا به دلیل دیگر به سمت چپ رفته است چراغی. خودش باید بگوید که چرا؟ چند لحظه بعد دیگر او را نمیبینم. مدتی میگذرد تا اینکه از دور میشنوم کسی فریاد میزند که چراغی راه را پیدا کرده.
مدالی برای قاطران
مورخان نوشتهاند که در میان فاتحان جنوبگان، هر چند «رونال آمونسن» نروژی با کمک اسکی، سورتمه و سگها به فتح آن نائل آمده است، نام «اِرنست شَکلتون» انگلیسی مشهورتر است. از قضا شکلتون هیچگاه از مدار هشتاد و هشت درجه فراتر نرفته است، اما با پای پیاده.
علی بندری در اپیزود هشتاد و پنج پادکست «چنلبی» با عنوان «نمرود» میگوید وقتی انجمن جغرافیای سلطنتی نروژ میخواست مدال قهرمانی کشف جنوبگان را به آمونسن اهدا کند رئیس انجمن گفته است: «به افتخار قهرمانان واقعی سفر اکتشاف قطب جنوب، سگها.»
بعد از ظهر خسته و لِه به دریاچهی خلنو که رسیدم گروههایی را دیدم شاد و سرحال که در اطراف آن چادر زده بودند همراه با اسبان و قاطران.
چمن بویدر
زود برخاستیم که به موقع در وارنگهرود باشیم. آب در سراسر بویدر روان است و جایجایِ آن مرتعِ دام. زندگی در اینجا چقدر ساده است: سنگ، اسب، گوسفند.
در طول مسیر خبری از یخچالهای سال نود و یک نیست که پلِ عبور از رودخانه باشد.
در میانِ راه درختی خشکیده.
در شیرکمر، آب جاری چشمه طراوت گذشته را ندارد، سگی گرسنه.
به نابودی طبیعت کمر همت بسته است انسان.
حال گزارش جزئیات برنامه توسط "داود سالم"
برنامه اولیه:
حرکت: چهارشنبه 1402/05/11ساعت 6 صبح
روز |
برنامه |
وعده غذایی |
مسافت (Km) |
زمان حرکت و استراحت (ساعت) |
اختلاف ارتفاع |
توضیحات |
روز اول (گلگشت) |
حرکت با ماشین به سمت اتوبان بابائی، جاده لشگرک، فشم، زایگان، روستای لالون (لاله گون) |
صبحانه |
60 |
2 + 2 |
لالان یا لالون یعنی لاله گون و از جاهای دیدنی لواسان و از روستاهای بخش رودبار قصران در شهرستان شمیران |
|
شروع پیاده روی از لالون به سمت شمال و شمال غربی در خلاف جهت رودخانه، رویت غار بیوک آقا، عبور از آبشارهای دوقلو، رسیدن به چشمه آب معدنی تلخاب |
ناهار |
3.5 |
2 + 3 |
510 متر صعود (2560-3070) |
تلخاب یا آب تلخون شامل 3 چشمه آب (تلخ مزه و گازدار – ترش مزه –شیرین) |
|
ادامه مسیر به سمت شمال غربی از لابه لای دیواره های سنگی، دره باریک رودخانه، تنگه لالون و پل های برفی، رسیدن به آبشار زیبای لالون (آبشار خلنو) |
شام و اسکان و صبحانه |
1.5 |
2 |
300 متر صعود (3070-3370) |
مسیری مشابه تنگه واشی عبور مکرر از داخل آب آبشار لالون با 20 متر ارتفاع |
|
روز دوم (کوهپیمائی) |
صعود در جهت شمال شرقی به صورت زیگزاک و با شیب ملایم و رسیدن به گردنه ورزاب |
- |
1.5 |
3 |
600 متر صعود (3370-3970) |
شیب تند 35 درجه ورزا در اصطلاح بومی به «گاو نر» گفته می شد زیرا اگر از گردنه ورزاب به پایین دره نگاه کنید دره به صورت یک کله گاو نمایان است |
صعود در خط الراس گردنه ورزاب به سمت شمال غربی و رسیدن به قله برج |
- |
1 |
2 |
300 متر صعود (3970-4270) |
تیغه های ژاندارک و قلل خلنوی کوچک و بزرگ در شمال قله برج |
|
برنامه اختیاری: صعود تیغه های ژاندارک و قله خلنوی کوچک و بزرگ و فرود تا دریاچه خلنو |
- |
1.5 + 1.5 |
2 + 2 |
105 متر صعود (4270-4375) و 575 متر فرود (4375-3800) |
برنامه اختیاری فتح قله خلنو (4375 متر) سومین قله مرتفع البرز مرکزی (پس از دماوند و علم کوه) و بلندترین قله استان تهران و منبع اصلی تامین آب دریاچه سد کرج |
|
سرازیر شدن به سمت دریاچه خلنو (خرسچال) |
ناهار |
2 |
2 + 1 |
470 متر فرود (4270-3800) |
||
ادامه مسیر فرود در جهت شمال غربی و رسیدن به دوراهی اصلی رودخانه |
- |
4 |
2 |
700 متر فرود (3800-3100) |
سمت راست به سمت قلل پالون گردن و نرگس |
|
پیاده روی در بستر رودخانه در جهت شرق به غرب تا دشت سرسبز بویدر |
شام و اسکان |
6 |
2 |
225 متر فرود (3100-2875) |
||
روز سوم (پیاده روی) |
شروع پیاده روی به سمت دره شیرکمر در کنار رودخانه ولایت رود |
صبحانه |
6 |
2 + 2 |
250 متر فرود (2875-2625) |
مسیر صعود به قلل کمان کوه و آزادکوه |
ادامه مسیر به سمت غرب و جنوب غربی تا روستای وارنگه رود |
ناهار |
4 |
2 + 1 |
175 متر فرود (2625-2450) |
||
حرکت با ماشین به سمت خروجی فرعی دیزین در جاده چالوس، گچسر، آزادراه شمال و کمربندی آزادگان |
- |
85 |
2 |
منطقه حفاظت شده از طرف سازمان محیط زیست |
ورود به تهران: غروب روز جمعه 1402/05/13
انتخاب مسیر:
در پی ناکامی برنامه سال 1391 مان که بنا داشتیم از وارنگه رود تا لالون برویم، تصمیم گرفته شد همان مسیر ولی در جهت عکس آن یعنی لالون تا وارنگه رود که غالب گروه ها رفته اند را برنامه ریزی کنیم. علاوه بر تمرکز بر روی نقشه منطقه به کمک جستجو در اینترنت، google earth، google maps ، نقشه های توپوگرافی و ... پیگیر استفاده هرچه بیشتر از نرم افزارها و GPS ثبت شده توسط سایر گروه های کوهنوردی باشیم. کل مسیر نیز هیچ اپراتور تلفن همراه، آنتن نمی دهد.
انتخاب وسیله:
تماس های متعددی با چندین راننده ون که طی سالیان اخیر همراه بوده ایم داشتیم که حداقل قیمت برای رفت 1 میلیون تومان و برای برگشت 1.5 میلیون تومان برآورد می شد. باتوجه به اعلام تعطیلی سراسری روز چهارشنبه و پنج شنبه به دلیل گرمای هوا، رانندگان نیز قیمت خود را 30% افزایش دادند و دیگر برای ما به صرفه نبود.
از اینترنت شماره تلفن چندین آژانس در فشم و میگون و ... را یافته و تماس هایی گرفته شد. حداقل قیمت برای هر سواری 240 هزار تومان از محدوده تهرانپارس تا لالون بود که 2 ماشین برای صبح چهارشنبه هماهنگ شد. (آژانس حاج جواد در میگون: 26512020 رانندگان: داود سالارکیان دارای سمند شماره تماس 09193930104 – عباس ساعدی دارای پژو 405 شماره تماس 09904847901)
بعدا مطلع شدیم که 3 خط تاکسیرانی زیر نیز فعال می باشد که می توان بهره مند شد:
- تجریش تا فشم: کرایه هر نفر 50.000 تومان
- مترو دردشت تا میگون: کرایه هر نفر 40.000 تومان
- فلکه چهارم تهرانپارس تا میگون: کرایه هر نفر 40.000 تومان
گزینه پرداخت هزینه رفت و برگشت به دوستان توسط ماشین شخصی شان نیز مطرح بود که فردی اعلام آمادگی نکرد و مسکوت ماند.
برای برگشت نیز چون مسیر خیلی فراز و نشیب داشت، سخت بود تا طبق برنامه زمانبندی پیش بینی شده مان، ماشین هماهنگ کنیم. گزاره هایی همچون وجود آژانس در وارنگه رود، افزایش قیمت رانندگان ون به دلیل تعطیلات، ما را به سمت عدم قطعی کردن ماشین برای برگشت، سوق داد.
همراهان:
شرکت کنندکان به ترتیب سن عبارتند از:
- رضا (یزدان) منادی (متولد 1345)
- مهدی امن زاده (متولد 1349)
- احسان شهشهانی (متولد 1358)
- داود سالم (متولد 1360)
- مهدی چراغی (متولد 1364)
- سعید سلیمی (متولد 1367)
- دانیال میرزایی (متولد 1377)
گزارش روز اول (چهارشنبه):
باتوجه به تعطیلی روزهای چهارشنبه و پنج شنبه و احتمال شلوغی راه ها، قرارمان را زودتر و ساعت 4:30 صبح در پایانه تاکسیرانی فلکه چهارم تهرانپارس گذاشتیم.
دانیال هم از پرند آمد درب خانه مان و 3 نفری به همراه آقامهدی امن زاده توسط پدرم به محل قرار رسانده شدیم. رضا منادی و چراغی زودتر رسیده بودند و احسان و سلیمی هم آمدند و توسط 2 ماشینی که هماهنگ کرده بودیم ساعت 5 صبح راه افتادیم. به زور وسایل را در صندوق عقب و داخل خودروها جا کردیم.
در ماشین مرتب از منطقه و اطلاعات ژئوگرافیک آن از راننده سوال می پرسیدم و ایشان نیز علاقمند به توضیح جای جای مسیر بود.
از خیابان استخر، از روی پل اتوبان بابائی عبور کردیم و وارد جاده لشگرک (رودبار قصران) شدیم. تابلویی کیلومترهای باقیمانده را نشان می داد (لواسان 10 – فشم 20 – شمشک 35). گردنه قوچک را که رد کردیم به پاسگاه (میدان) گردنه قوچک رسیدیم که مسیر سمت راست در جهت شمال شرقی را ادامه دادیم (سمت چپ به سوهانک و تجریش می رود).
پس از عبور از جاده پرپیچ و رسیدن به میدان لشکرگ در ساعت 5:10، مسیر مستقیم و رو به شمال را ادامه دادیم. (بلوار امام خمینی در سمت راست و رو به شرق، در بستر رودخانه جاجرود، به دریاچه لواسان و لتیان می رود) تا اوشان 10 کیلومتر – فشم 15 – میگون 20 کیلومتر مانده است.
با عبور از منطقه زردبند و خروجی رودک (فرعی سمت چپ)، وارد منطقه کمرخانی که برای جلوگیری از ریزش سنگ ها از کوه، فنس کشی شده بود، شدیم. خروجی روستای کلوگان (سمت راست) و منطقه حاجی آباد را نیز پشت سر گذاشتیم.
ساعت 5:20 به میدان امام علی (اوشان) رسیدیم که مسیر سمت چپ به اوشان، باغ گل، ایگل، آهار و شکراب می رود و مسیر سمت راست و مستقیم رو به شمال را ادامه دادیم.
ساعت 5:25 به جاده فرعی امامه (سمت راست) رسیدیم. مسیر مستقیم را ادامه دادیم و ساعت 5:30 به میدان فشم (امام خمینی) رسیدیم. جاده سمت چپ به میگون می رود. جاده سمت راست را به سمت زایگان (زایگون) ادامه دادیم. پس از عبور از روته (سمت چپ) و تونل برفی و یخچال طبیعی حسن دره (سمت راست)، ساعت 5:40 به زایگان رسیدیم. 5 عدد نان بربری کنجدی گرفتیم تا در فرصت مناسبی صبحانه بخوریم.
جاده سمت راست از زایگان به سمت آبنیک و گرمابدر و جاده شمالی به سمت لالان (لالون یا لالام) می رود که مسیر ماست. با ورود به روستا، تابلوی سبزرنگی نام موقعیت ها و قلل را نشان می دهد. (چشمه تلخاب، آبشار لالون، قله برج، تیغه های ژاندارک، قله خلنو کوچک، قله خلنو بزرگ) از کنار تابلو به سمت راست می پیچیم. کمی جلوتر کیفیت جاده بد شد و ساعت 6 صبح و ارتفاع 2500 متری، پایان ماشین پیمائی مان اعلام شد. تقریبا 40 کیلومتر با ماشین طی کرده بودیم.
گویا دانیال و احسان، مسیر گروه های کوهنوردی دیگر را روی تلفن همراه شان ثبت کرده بودند. در هر توقفی از دانیال، ساعت و ارتفاع را می پرسیدم. البته اواخر مسیر، نمی دانم برای تلفن همراه دانیال چه مشکلی رخ داد که مسیرهای ثبت شده را دیگر نتوانست رصد کند.
با رانندگان خداحافظی کردیم و از کوچه باغ های روستا، پیش رفتیم. در مسیر با نوشته هایی، مسیر را مشخص کرده بودند. (عبور از کوچه ورزا)
ساعت 6:40 به چشمه بتنی و آب انبار در ارتفاع 2600 متری رسیدیم. صبحانه نان بربری و پنیر و شاهپسند خوردیم. در حین صبحانه، معارفه ای نیز از همراهان انجام شد. 2 نفر نیز در حال رفتن به سمت آبشار بودند که قصد داشتند از آبشار هم برگردند. گروهی نیز آن طرف رودخانه، اتراق کرده بودند.
ساعت 7:30 صبح پس از صرف صبحانه از همان سمت چپ رودخانه راه افتادیم و شیب تند و کوتاهی را صعود کردیم. در کوه آن طرف رودخانه، غار بیوک آقا دیده می شد. ساعت 7:45 در ارتفاع 2700 متری بودیم. ساعت 8:30 در ارتفاع 2775 متری به چشمه آب (برف آب که با لوله هدایت شده بود) رسیدیم.
لازم به ذکر است کلیه چشمه های آب اشاره شده در این مسیر، برف آب هایی هستند که از آب شدن یخچال های برفی حاصل شده است که در برخی جاها به وسیله لوله به پایین دست هدایت شده است و درجه حرارت آب، بسیار خنک می باشد. تقریبا هر دره ای که در طول مسیر از آن می گذشتیم، برف آب، جاری بود.
ساعت 9:00 در ارتفاع 2920 متری به چشمه و آب انبار بزرگی در سمت راست مسیر که با سیمان ساخته شده بود رسیدیم. برخی از دوستان، تا کف رودخانه رفتند تا از تونل برفی که آب رودخانه از زیر آن عبور می کرد، عکس بیاندازند. در بالاست سمت چپ رودخانه نیز آبشار آب بلندی و در کنار آن، گنبدی شبیه امامزاده خودنمایی می کرد.
چندین اسب سوار نیز در همین مکان از کنارمان رد شدند که به سمت آبشار می رفتند. پس از نیم ساعت استراحت، راه افتادیم و ساعت 10:00 در ارتفاع 3055 متری به چشمه تلخاب رسیدیم. آب گازدار آن خاص بود ولی به نظرم بقیه آب های دیگر آن کیفیت مطلوبی نداشت.
در ارتفاع 3100 متر، 3 راه برای صعود نمایان است. مسیر سمت راست (شمال شرقی) به سمت گردنه ورزاب که مسیری طولانی است. مسیر رو به سمت شمال که به آبشار لالون می رسد و مسیر ما نیز هست. مسیر سمت شمال غربی که به قله هرزه کوه منتهی می شود که باید از همین نقطه از آب، جدا شد.
ساعت 11:25 در ارتفاع 3245 متری به پیچی رسیدیم که محل تلاقی 2 رودخانه بود و آبشار لالون نیز در فاصله نزدیک قابل رویت بود. ساعت 11:45 در ارتفاع 3285 متری و کمی پایین تر از آبشار بودیم.
به دلیل سایه، تصمیم گرفتیم ناهاری که از منزل آورده بودیم را در زیر همین تخته سنگ ها و در فضای نامسطح بخوریم. نمی دانم چرا فردی تمایل نداشت تا به آبشار نزدیک شود و زیر آن عکسی بگیرد یا تنی به آب بزند که شاید به دلیل سردی زیاد آب و آفتاب سوزان بوده باشد.
ساعت 12:30 به سمت بالای آبشار راه افتادیم و ساعت 13:00 بالای آبشار لالون رسیدیم. چادری ثابت توسط افراد بومی که به نظر گله دار بودند در بالادست آبشار و کنار رودخانه برپا شده بود. گله گوسفندان نیز اکثر فضای بالای آبشار را اشغال کرده بودند. گردنه ورزاب نیز در ارتفاعات، کاملا هویدا بود.
با پرس و جو متوجه شدیم که جلوتر فضای مسطحی وجود ندارد لذا ماهم تصمیم گرفتیم در همین مکان اتراق کنیم. 2 چادرمان را (چادرهای متعلق به دانیال و حقگو) در کنار چشمه آب برپا کردیم و به دلیل آفتاب سوزان به درون چادرها پناه بردیم. به دلیل این که صبح بسیار زود راه افتاده بودیم، اکثر همراهان چون دیشب خواب کافی نداشتند، به خواب عمیق رفتند. سرویس بهداشتی صحرایی نیز در بالادست چشمه تعبیه شده بود.
گرمای هوا که نگذاشت بخوابم لذا با رضا منادی رفتیم کنار رودخانه تا پایی به آب بزنیم. وقتی برگشتیم بچه ها بیدار شدند و رضا منادی مشغول تعریف خاطرات از سفرهای خارجی، جبهه و جنگ و سفرهای قبلی کوه شد.
ساعت 17:30 تصمیم به درست کردن شام با پریموس گرفتیم. ساعت 18 ماکارونی خوردبم و چایی هم صرف شد. گروه های متعدد کوهنورد هم در حال صعود به خلنو بودند و هم در حال برگشت از خلنو. این موضوع زمان خاصی هم نداشت و حتی در ساعت 3:00 بامداد نیز گروهی 10 نفره که بسیار منظم حرکت می کردند نیز در حال صعود بودند. ماکارونی و چای نیز قسمت برخی از کوهنوردان شد.
با گذشت زمان، گروه های دیگر کوهنوردی هم به آبشار رسیدند و حدود 6 چادر دیگر نیز در کنار رودخانه سمت شرق که به نظر از سمت قله ورزاب جاری بود، برپا شد.
بنا داشتیم صبح هم در همین جا، صبحانه عدسی بخوریم و بعد راه بیافتیم لذا مهدی چراغی زحمت آماده سازی اولیه عدسی را نیز کشید.
با تاریک شدن هوا، نماز خواندیم و مهیای خواب شدیم و حدود ساعت 21:00 خوابیدیم. هوا بسیار خوب بود و سرما آزاردهنده نبود.
گزارش روز دوم (پنج شنبه):
ساعت 3:15 صبح بیدار شدیم و بعد از اذان، نماز خواندیم. عدسی هم در ساعت 4:00 آماده شد و پس از صرف آن و نوشیدن چای، چادرها جمع آوری شد.
ساعت 5:15 صعود را مجدد از مسیر پاکوب شروع کردیم. هم مسیر صعود و هم مسیر فرود بسیار پر تردد بود. حدود 70-80 نفر در گروه های تک نفره تا 10 نفره را دیدیم.
ساعت 6:15 در ارتفاع 3540 متری به آخرین چشمه رسیدیم. (2 لوله آب). با حرکت های متعدد زیگزاگ به سمت گردنه صعود می کردیم. شیب مسیر نسبتا تند بود.
ساعت 8:30 در گردنه زین اسبی ورزاب با ارتفاع 3950 متر بودیم. باد شدیدی می وزید.
قلل هرزه کوه، برج، تیغه های ژاندارک، خلنو کوچک و خلنو بزرگ کاملا مشهود است.
با چندین کوهنورد در مورد ادامه مسیرمان پرس و جو کردیم ولی چون فرد خاصی تا دریاچه نرفته بود، اطلاعات کاملی نداشتند.
پاکوب های متعدد در کاسه خلنو برای صعود به قله خلنو بزرگ، کاملا مشهود است و در جای جای آن، کوهنوردانی در تردد هستند. چند نفری نیز در مسیر قله برج و تیغه های ژاندارک قابل رویت هستند.
پس از نیم ساعت استراحت، مسیر پاکوب به سمت غرب را برای صعود به برج شروع می کنیم.
ساعت 9:30 در ارتفاع 4050 متر هستیم. ساعت 9:45 در ارتفاع 4080 متری هستیم که فشار هوای کم، آزاردهنده است. تقریبا 3 گروه شده ایم که برخی اینجاییم و برخی در دامنه قله برج می باشند و آقامهدی هم به قله برج رسیده است.
آقامهدی را در قله می بینیم ولی نمی توانیم صدایمان را به هم برسانیم. اشاره آقا مهدی به سمت قله خلنو می باشد و به نظر می رسد از 2 کوهنوردی که با ایشان برج را فتح کرده اند پرس و جو کرده است که راه فرود به سمت دریاچه چیست و آنها جواب داده اند از خلنو باید فرود بیایید.
دوست داشتیم به ایشان پیام برسانیم که اگر از گردنه قبل از تیغه های ژاندارک می شود فرود آمد، ماهم صعود کنیم وگرنه برگردیم. قرار شد مهدی چراغی نیز صعود کند و اگر فرود مقدور نیست، بازگردند و اگر مقدور است ماهم این 150 متر را به زحمت صعود کنیم. ما هم به صورت لاک پشتی و با استراحت زیاد، تلاش می کردیم پیش برویم.
کمی بعد دیدیم مهدی چراغی و سعید نیز از سمت قله هرزه کوه صدا می کنند که بیایید که راه فرود وجود دارد. گویا در 100 متر صعود نهایی قبل از قله برج، مسیر نرمال را پیدا نمی کنند و می خواهند از مسیر شن اسکی بالا بروند که ناموفق اند و ناچار می شوند به سمت شمال غرب تغییر جهت دهند و به سمت هرزه کوه، صعود کنند.
آنجا مسیر پاکوب فرود را می بینند و امیدوار به ادامه مسیر می شوند. آقامهدی و مهدی چراغی همدیگر را نمی دیدند و به آقامهدی فهماندیم که به سمت مهدی چراغی برود. ماهم با توقف های متعدد، در ساعت 12:00 در ارتفاع 4245 متری به سمت غرب و در ادامه به سمت شمال غرب صعود کردیم تا در گردنه بین قلل برج و هرزه کوه، مجددا جمع شویم.
ساعت 12:10 و ارتفاع مان 4280 بود. میوه (خیار و سیب) خوردیم و کمی استراحت کردیم. در پشت سرمان و پایین دست دره، حتی گرمابدر نیز در جنوب شرقی مان معلوم بود. دریاچه نیز در جهت شمال شرقی هویدا بود.
تا مرز شکست پیش رفته بودیم ولی مجدد امیدها زنده شده بود. وقت اذان شد و برخی از بچه ها نمازشان را خواندند. ساعت 12:30 از مسیر پاکوب شروع به فرود کردیم. مسیر کاملا زیگزاگ وار و رو به شمال (مسیر سفیدرنگ)، ارتفاع کم می کرد.
ساعت 13:15 به پایین ارتفاعات و کنار یخچال های برفی در ارتفاع 4040 رسیدیم. در مسیر نسبتا همسطح و در جهت شمال غربی به سمت دریاچه خلنو روانه شدیم. کوهنوردانی در خط الراس برج به خلنو، کاملا معلوم بودند که در حال فتح قله بودند.
با فراز و نشیب زیاد مسیر، بالاخره به دریاچه خلنو (خرسچال) در ارتفاع 3800 متری رسیدیم ولی نفرات اول ساعت 14 و آخرین نفرات ساعت 15 رسیدند.
ورودی اصلی آب دریاچه (چشمه) در سمت جنوب غربی آن می باشد. دستشویی نیز در سمت شرق دریاچه می باشد. دریاچه به نسبت شلوغ بود. 10 نفر بومیان محل و 4 نفر کوهنورد نیز اطراف آن اتراق کرده بودند. حدود 10 اسب و قاطر و ... نیز در اطراف دریاچه در حال چرا بودند.
ساعت 16 برنج آماده شد و با خورشت قیمه صرف کردیم. پس از صرف چای، در ساعت 17 از شمال دریاچه، فرود را شروع کردیم.
رضا منادی و سعید در راه، هیزم نیز جمع می کردند. تقریبا بدون توقف پیش رفتیم و ارتفاع کم می کردیم.
ساعت 18:45 در ارتفاع 3200 متری و در کنار رودخانه اصلی و چشمه ای که از ارتفاعات سمت غرب جاری بود، برای اتراق شبانه توقف کردیم. چادرها سریع برپا و آتش نیز فروزان شد. پس از اقامه نماز مغرب و عشاء، کوفته برای شام در ساعت 20:00 سرو شد و چای زغالی نیز مهیا شد. هوا صاف و کم ابر بود لذا ستاره ها در آسمان کاملا هویدا بود. ساعت 21:00 آماده خواب شدیم و ساعت 22:00 خوابیدیم. رضا منادی چندین سیگارت منفجر کرد.
بادهای شدیدی می وزید ولی چون روکش چادر را نیز کشیده بودیم، درون چادر گرم بود به نحوی که درب آن را کمی باز گذاشته بودیم. ساعت 24:00 بیرون چادر آمدم و ماه کامل بود و نورش کل دره را روشن کرده بود.
گزارش روز سوم (جمعه):
ساعت 4:00 بیدار شدیم و آتش را با هیزم های باقیمانده علم کردیم.
پس از اقامه نماز صبح، صبحانه خامه و عسل خوردیم.
پس از جمع کردن چادرها و وسایل، ساعت 5:30 راه افتادیم.
کمی جلوتر به 3 راه رسیدیم (ارتفاع 3100 متری) که پارس سگ ها شروع شد. کلبه ای سنگی با فردی که کنار آن خوابیده بود و به نظر می رسد گله گوسفندان به چرا رفته بود.
مسیر سمت راست (شرق) به سمت قلل پالون گردن و نرگس می رود و مسیر سمت چپ (رو به غرب) نیز مسیر ماست.
در ادامه مسیر نیز به دلیل مسطح بودن زمین، عشایر در جای جای آن در کنار رودخانه، چادر برپا کرده بودند و گوسفندان و اسب و قاطر و ... نیز به وفور دیده می شد.
کمی جلوتر به رودخانه ای که از ارتفاعات دره سمت چپ به رودخانه اصلی جاری می شد رسیدیم. بوی پونه همه را مدهوش کرده بود. بچه ها مقداری پونه جمع کردند. کمی جلوتر در آن سوی رودخانه، محل نگهداری بزغاله های کوچک بود که در حال شیطنت بودند. آنها می خواستند از حصار تعبیه شده بیرون بروند و توله سگ ها نمی گذاشتند. اسم منطقه بلدر baledar (بویدر) است و ساعت 7 صبح و ارتفاع 3000 متر است.
کلا داشتیم از سمت چپ رودخانه پیش می رفتیم که دیگر ادامه مسیر میسر نبود و ناچار شدیم از رودخانه رد شویم برویم سمت راست رودخانه. برخی با کفش به آب زدند و برخی کفش را درآوردند و رد شدند. آب بسیار سرد بود و سنگ های کف رودخانه بسیار تیز و لیز. گلپر نیز فراوان بود و بچه ها مقداری چیدند.
از دامنه کوه های سمت راست پیش می رفتیم. (عشایر و رودخانه سمت چپ مان بود) مسیر پاکوب را ادامه دادیم و کمی ارتفاع گرفتیم و پیچ مسیر را بسیار سریع رد کردیم. از دره ای که آب جاری بود، گذشتیم.
ساعت 8:00 در ارتفاع 2940 متری بودیم و کمی جلوتر به دلیل مسطح شدن مسیر، آب در اکثر مسیر گسترده شده بود.
حدود 10 کیلومتر تا وارنگه رود باقیمانده بود. کم کم وارد آفتاب شدیم.
ساعت 8:50 دوباره به رودخانه رسیدیم و باید بگونه ای از آن رد می شدیم و می رفتیم سمت چپ رودخانه. برخی با کفش به دل آب زدند و برخی کفش خود را درآوردند و ماهم کمی برگشتیم و از روی سنگ ها با احتیاط پریدیم و رد شدیم. بنده خدا رضا منادی هنگام پرش، روی سنگی سر خورد و در آب افتاد. الحمدلله فقط خیس شد و ضربه ناچیزی نیز به کمرش وارد شد که حادثه ساز نبود.
ساعت 9:30 به منطقه اسکنو رسیدیم. رودخانه ای از دره سمت چپ به رودخانه اصلی ملحق می شد. از کوه سمت راست 4 نفر به صورت شن اسکی در حال فرود بودند. کمی جلوتر دوباره از آب رد شدیم و رفتیم سمت راست رودخانه.
با عبور از چشمه آب در سمت چپ مان، ساعت 11:00 رسیدیم به دره شیر کمر در ارتفاع 2320 متری. دره شیر کمر (دره بید) سمت راست مسیر قرار دارد و محلی است برای صعود به قلل آزادکوه و کمان کوه و سوتک. چشمه کم آبی نیز آنجا وجود دارد. چندین درخت نیز وجود دارد که سایه آنها در ظل آفتاب سوزان، غنیمت است.
تصمیم گرفتیم برای سرعت در کار، ناهار را به جای برنج و خورشت آلو اسفناج، پنیرهایی که از صبحانه باقیمانده بود بخوریم. اتفاقا 7 عدد خیار نیز باقیمانده بود که با پنیر میل کردیم. چراغی نیز با پونه هایی که جمع کرده بود، دمنوش پونه بار گذاشت و بسیار چسبید. سگی هم که در اطراف ما بود با لقمه های متعددی که بهش دادیم، سیرش کردیم. تا وقت اذان شد (ساعت 12:12) نماز را هم خواندیم و راه افتادیم تا زودتر به روستا برسیم و وضعیت برگشت مان به تهران را تعیین تکلیف کنیم. چندین دوچرخه سوار نیز به سمت روستا از کنارمان رد شدند.
3 کیلومتر باقیمانده تا روستا را با سرعت زیاد آمدیم. ساعت 13:30 وارد روستای وارنگه رود شدیم. حدود 50 خوردوی سواری پارک کرده بودند که برای تفریح و کوهنوردی به منطقه آمده بودند. از درختان کنار جاده کمی آلبالو خوردیم. دوستانی که جلوتر رسیده بودند با تک آژانس روستا (شماره تلفن 02635214008 – تلفن همراه 09124805871) هماهنگ کرده بودند که ما را به لب جاده چالوس روبروی هتل باستانی نگین گچسر برساند و از آن جا ماشین به سمت تهران کرایه کنیم.
چون 7 نفر بودیم قرار شد گروهی را ببرد و برگردد و بعد گروه دیگرمان را ببرد. به ازای هربار 100.000 گرفت. مسیر بیشتر از 10 کیلومتر نبود. تا تهران نیز 1 میلیون تومان می گرفت که به دلیل هزینه زیاد منصرف شدیم.
از مغازه دارهای کنار هتل گچسر، در جستجوی دربست کردن 2 خودرو بودیم که ما را به تهران برسانند. بالاخره پس از مذاکره با حدود 6 راننده، 2 ماشین پرشیا (مهران 09369396818) و پراید (احمدرضا 09929954611) به قیمت هر کدام 600.000 تومان هماهنگ شد. ساعت 15:00 هم پلیس، جاده را به سمت تهران یکطرفه کرد.
ساعت 15:30 راه افتادیم و ساعت 16:30 تهران رسیدیم. (حدود 60 کیلومتر مسیر)
هزینه ها:
هزینه های این برنامه کلا برای 7 نفر 4.875.000 تومان شد که 1.880.000 تومان بابت کرایه ها و 2.995.000 تومان هله هوله و سایر هزینه ها. (سرانه هر نفر 696.000 تومان)
Comments powered by CComment